گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
داستان راستان
جلد اول
بزنطی



احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی ، كه خود از علما و دانشمندان عصر خويش‏
بود ، بالاخره بعد از مراسله‏های زيادی كه بين او و امام رضا ( ع ) رد و
بدل شد ، و سؤالاتی كه كرد و جوابهايی كه شنيد ، معتقد به امامت حضرت‏
رضا شد . روزی به امام گفت : " من ميل دارم در مواقعی كه مانعی در كار
نيست و رفت و آمد من از نظر دستگاه حكومت اشكالی توليد نمی‏كند ، شخصا
به خانه شما بيايم و حضورا استفاده كنم " .
يك روز ، آخر وقت ، امام رضا ( ع ) مركب شخصی خود را فرستاد ، و
بزنطی را پيش خود خواند . آن شب تا نيمه‏های شب به سؤال و جوابهای علمی‏
گذشت . مرتبا بزنطی مشكلات خويش را
می‏پرسيد و امام جواب می‏داد . بزنطی از اين موقعيت كه نصيبش شده بود به‏
خود می‏باليد ، و از خوشحالی در پوست نميگنجيد .
شب گذشت و موقع خواب شد . امام خدمتكار را طلب كرد و فرمود : "
همان بستر شخصی مرا كه خودم در آن می‏خوابم بياور ، برای بزنطی بگستران تا
استراحت كند " .
اين اظهار محبت ، بيش از اندازه در بزنطی مؤثر افتاد . مرغ خيالش به‏
پرواز در آمد . در دل باخود می‏گفت ، الان در دنيا كسی از من سعادتمندتر و
خوشبختر نيست . اين منم كه امام مركب شخصی خود را برايم فرستاد ، و با
آن مرا به منزل خود آورد . اين منم كه امام نيمی از شب را تنها با من‏
نشست ، و پاسخ سؤالات مرا داد . بعلاوه همه اينها اين منم كه چون موقع‏
خوابم رسيد ، امام دستور داد كه بستر شخصی او را برای من بگسترانند . پس‏
چه كسی در دنيا از من سعادتمندتر و خوشبختتر خواهد بود ؟
بزنطی سرگرم اين خيالات خوش بود ، و
دنيا و مافيها را زير پای خودش می‏ديد ، ناگهان امام رضا ( ع ) در حالی‏
كه دستها را به زمين عمود كرده بود ، و آماده برخاستن و رفتن بود ، با
جمله " يا احمد " ، بزنطی را مخاطب قرار داد و رشته خيالات او را پاره‏
كرد ، آنگاه فرمود :
" هرگز آنچه را كه امشب برای تو پيش آمد ، مايه فخر و مباهات خويش‏
برديگران قرار نده ، زيرا صعصعة بن صوحان ، كه از اكابر ياران علی بن‏
ابيطالب - عليه‏السلام - بود ، مريض شد . علی به عيادت او رفت و بسيار
به او محبت و ملاطفت كرد ، دست خويش را از روی مهربانی بر پيشانی‏
صعصعه گذاشت ، ولی همينكه خواست از جا حركت كند و برود ، او را مخاطب‏
قرار داد و فرمود : " اين امور را هرگز مايه فخر و مباهات خود قرار نده‏
، اينها دليل بر چيزی از برای تو نمی‏شود . من تمام اينها را به خاطر
تكليف و وظيفه‏ای كه متوجه من است انجام دادم ، و هرگز نبايد كسی اين‏
گونه امور را دليل بر كمالی برای خود فرض كند